سیاوشسیاوش، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

سیاوش جون مامانی و بابایی

اولین مهمونی

اولین مهمونی که رفتی عزیزم خونه عمه جون من بود . آخه مریض شده بودن که خداروشکر مشکل جدی نداشتن ...ماهم با مامانی و بابایی رفتیم عیادت   36 روزت بود جیگگگگگررررر ...
2 اسفند 1390

دست گرفتن شیشه شیر

اینجا هممون تعجب کردیم انقدل شکمویی که خودت شیشه شیرو گرفتی 2 دستی محکم که کسی ازت نگیره  اینجا 23 روزت بود جیگرمممممم ...
2 اسفند 1390

اولین حموم که من و بابا بردیمت

دیروز بعد از 1000 تا سلام و صلوات و ترس ولرز بالاخره دلمونو به دریا زدیمو با بابا بردیمت حموم. بابا کلی قربون صدقت رفت .آخه اولین بار بود توو حموم بدون لباس میدیدت تولد 1 ماهگیت مبارک عزیز دلم قربون اخمت برم اخمالویییییییییییی   منننننننننن ...
19 بهمن 1390

روز تولد

به دنیا خوش اومدی نی نی گولوی واقعی :* عزیز دلم امروز بعد از دقیقا 38 هفته و 5 روز انتظار پا به این دنیای قشنگ گذاشتی . هرروز من و بابا با فکر اینکه سیاوش کوچولومون چه شکلیه ! شبیه کدوممونه و هزارتا فکردیگه روزامونو میشمردیم تا به روز زایمان نزدیک شیم . اصطلاح بابا این بود:  " دیگه پخت بریم بگیم نی نیمونو دنیا بیارن " خلاصه سیاوشم شما ساعت 3.15 دقیقه بعداز ظهر روز 17 دی سال 90 به دنیا گفتی " سلام " قرار بود روز جمعه 16 دی سزارین بشم و شما نی نی گل من دنیا بیای و منم کلی آماده شده بودم که منشی دکتر زنگ زد و گفت که عمل افتاده روز شنبه ...:( خلاصه کلی ناراحت شدیم که باید یه روز دیگه منتظر میموندیم!!! ولی اینطوری شد که رو...
18 بهمن 1390

مهمونای سیاوش

عزیزم پریروز 16 دی خاله ریحانه اینا با دخمل نازشون اومده بودن خونمون ...مشکات تا تو رو دید گفت : "این شیهههه؟" وقتی بزرگتر شدی با یکتای خاله معصومه و مشکات کوچولو گرگم به هوا و وسطی بازی کنین ماهم کیف کنیم :* ...
18 بهمن 1390

بعد از اولین حموم زندگی

٥ روز بود که اومده بودی دنیا و ما رفتیم خونه مامانی و بابایی ولی چون اولین نوه مامانی بودی خیلی از حموم کردنت میترسیدیم به خاطرهمین زنگ زدیم به عمه من و عمه جونم حمومت کرد ...خیلی بامزه شده بودی کلی ازت عکس گرفتیم توو حموم :* اینم عکس بعداز حمومت ... انقدر خوابالویی سیاوشم که توی حمومم خواب بودی:* ...
17 بهمن 1390
1