عزیزم این چند تا از عکسای شمالیه که رفتیم و خیلی خوش گذشت ....با بابا هادی کلی توو دریا آب بازی کردی ...ما فکر میکردیم که شاید از دریا بترسی ولی برعکس تا میومدی بیرون کلی با ایما و اشاره و جیغ وداد نشون میدادی که دوست داری برگردی توو آب .. با بابا هادی قرار گذاشتیم که هر وقت سن مجاز برای آموزش شنا رو داشتی بفرستیمت کلاس شنا :) به امید روزی که رکورد مایکل فبس رو بزنیییییییی :) جیگگگگررررر مامانی و بابایی ...
١. از مهمونی رسیدیم خونه ساعت 1 شب اوایل ماه مهر 91 2. شروع حرکت در خانه به شمت مقصد مورد نظر 3. بهم ریختن cd ها و کشوها 4. خوب دیگه ماموریت انجام شدم .....خوابم گرفت 5.من دیگه خوابیدم بقیه کارای عقب موندرو فردا به اتمام میرسونم ...شب به خیر :* قربونت بره مامان خستگی در کن که فردا باید دوباره چیزای جدیدو پیدا کنی و حس کنجکاویتو ارضا کنی :* دانشمند کوچولوی مامان و بابا .....خیلی خوشگل میخابی عزیزدلم ...دوستت داریممممممم ...